چاه مدین (قرآن)در قرآن کریم اشاره شده است که حضور موسی - علیه السلام- پس از گریختن از مصر تا کنار چاه مدین آمد. ۱ - موسی در کنار چاه مدینحضور موسی - علیه السلام- پس از گریختن از مصر تا کنار چاه مدین آمد: فخرج منها خائفـا یترقب قال رب نجنی من القوم الظــلمین• و لما ورد ماء مدین... « موسی ترسان و نگران از آنجا بیرون رفت (در حالی که می) گفت پروردگارا مرا از گروه ستمکاران نجات بخش؛..؛ و چون به آب مدین رسید گروهی از مردم را بر آن یافت که (دامهای خود را) آب میدادند و پشت سرشان دو زن را یافت که (گوسفندان خود را) دور میکردند (موسی) گفت منظورتان [از این کار) چیست گفتند (ما به گوسفندان خود) آب نمیدهیم تا شبانان (همگی گوسفندانشان را) برگردانند و پدر ما پیری سالخورده است.» مقصود از «ماء مدین»، چاه آب اهل مدین است. ۲ - آشنایی حضرت موسی بادختران شعیبآشنایی موسی - علیه السلام- با دختران شعیب، در کنار چاه مدین: و لما ورد ماء مدین وجد علیه امة من الناس یسقون و وجد من دونهم امراتین تذودان قال ما خطبکما قالتا لا نسقی حتی یصدر الرعاء وابونا شیخ کبیر. «و چون به آب مدین رسید گروهی از مردم را بر آن یافت که (دامهای خود را) آب میدادند و پشت سرشان دو زن را یافت که (گوسفندان خود را) دور میکردند (موسی) گفت منظورتان [از این کار) چیست گفتند (ما به گوسفندان خود) آب نمیدهیم تا شبانان (همگی گوسفندانشان را) برگردانند و پدر ما پیری سالخورده است.» ۲.۱ - یک کار نیکدر اینجا در برابر" پنجمین صحنه" از این داستان قرار میگیریم، و آن صحنه ورود موسی به شهر مدین است... این جوان پاکباز چندین روز در راه بود، راهی که هرگز از آن نرفته بود و با آن آشنایی نداشت، حتی به گفته بعضی ناچار بود با پای برهنه این راه را طی کند، گفتهاند هشت روز در راه بود، آن قدر راه رفت که پاهایش آبله کرد. برای رفع گرسنگی از گیاهان بیابان و برگ درختان استفاده مینمود، و در برابر این همه مشکلات و ناراحتیها تنها یک دلخوشی داشت و آن اینکه به لطف پروردگار از چنگال ظلمفرعونی رهایی یافته است. کم کم دورنمای" مدین" در افق نمایان شد، و موجی از آرامش بر قلب او نشست، نزدیک شهر رسید، اجتماع گروهی نظر او را به خود جلب کرد، به زودی فهمید اینها شبانهایی هستند که برای آب دادن به گوسفندان اطراف چاه آب اجتماع کردهاند. " هنگامی که موسی در کنار چاه آب مدین قرار گرفت گروهی از مردم را در آنجا دید که چارپایان خود را از آب چاه سیراب میکنند" (و لما ورد ماء مدین وجد علیه امة من الناس یسقون). " و در کنار آنها دو زن را دید که گوسفندان خود را مراقبت میکنند اما به چاه نزدیک نمیشوند" (و وجد من دونهم امراتین تذودان) (" تزودان" از ماده" زود" (بر وزن زرد) به معنی منع کردن و جلوگیری نمودن است، آنها مراقب بودند که گوسفندانشان متفرق یا آمیخته با گوسفندان دیگر نشود.) وضع این دختران با عفت که در گوشهای ایستادهاند و کسی به داد آنها نمیرسد و یک مشت شبان گردن کلفت تنها در فکر گوسفندان خویشند، و نوبت به دیگری نمیدهند، نظر موسی را جلب کرد، نزدیک آن دو آمد و" گفت کار شما چیست"؟! (قال ما خطبکما) (" خطب" به معنی کار و مقصود و منظور است.) چرا پیش نمیروید و گوسفندان را سیراب نمیکنید. برای موسی این تبعیض و ظلم و ستم، این بی عدالتی و عدم رعایت حق مظلومان که در پیشانی شهر مدین به چشم میخورد قابل تحمل نبود، او مدافع مظلومان بود و به خاطر همین کار، به کاخ فرعون و نعمتهایش پشت پا زده و از وطن آواره گشته بود، او نمیتوانست راه و رسم خود را ترک گوید و در برابر بی عدالتیها سکوت کند. دختران در پاسخ او" گفتند: ما گوسفندان خود را سیراب نمیکنیم تا چوپانان همگی حیوانات خود را آب دهند و خارج شوند" و ما از باقیمانده آب استفاده میکنیم (قالتا لا نسقی حتی یصدر الرعاء) (" یصدر" از ماده" صدر" به معنی خارج شدن از آبگاه است، و" رعاء" جمع" راعی" به معنی چوپان است.) و برای اینکه این سؤال برای موسی بی جواب نماند که چرا پدر این دختران عفیف آنها را به دنبال این کار بفرستد؟ افزودند: " پدر ما پیر مرد مسنی است" پیر مردی شکسته و سالخورده، (و ابونا شیخ کبیر). نه خود او قادر است گوسفندان را آب دهد و نه برادری داریم که این مشکل را متحمل گردد، و برای اینکه سربار مردم نباشیم چارهای جز این نیست که این کار را ما انجام دهیم. موسی از شنیدن این سخن سخت ناراحت شد، چه بی انصاف مردمی هستند که تمام در فکر خویشند و کمترین حمایتی از مظلوم نمیکنند؟! جلو آمد دلو سنگین را گرفت و در چاه افکند، دلوی که میگویند چندین نفر میبایست آن را از چاه بیرون بکشند، با قدرت بازوان نیرومندش یک تنه آن را از چاه بیرون آورد، و" گوسفندان آن دو را سیراب کرد" (فسقی لهما). میگویند: هنگامی که نزدیک آمد و جمعیت را کنار زد به آنها گفت شما چه مردمی هستید که به غیر خودتان نمیاندیشید؟ جمعیت کنار رفتند و دلو را به او دادند و گفتند"بسم الله"! اگر میتوانی آب بکش، چرا که میدانستند دلو به قدری سنگین است که تنها با نیروی ده نفر از چاه بیرون میآید، آنها موسی را تنها گذاردند ولی موسی با اینکه خسته و گرسنه و ناراحت بود، نیروی ایمان به یاریش آمد و بر قدرت جسمیش افزود و با کشیدن یک دلو از چاه همه گوسفندان آن دو را سیراب کرد. ۳ - پانویس
۴ - منبعمرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱۰، ص۳۱۰، برگرفته از مقاله «چاه مدین». ردههای این صفحه : چاه | موضوعات قرآنی
|